زندگي سياسي امام هادي (عليه السلام)


 

نويسنده: سيد محمد امام جزائري




 
امام دهم از امامان دوازده گانه شيعه اماميه، علي بن محمد (عليهما السلام)، ملقّب به نقي و هادي است. آن حضرت همانند پدر خود در سنين کودکي (هشت سالگي) به امامت رسيد. ايشان در دوران 33 ساله امامتش با شش خليفه عباسي معاصر بود. از ميان اين شش خليفه، تنها منتصر بود که بعد از ظلم و ستم بي اندازه پدرش متوکل، رفتاري همانند عمر بن عبدالعزيز (از خلفاي اموي) را از خود به نمايش گذارد، ولي خلافتش فقط شش ماه تداوم يافت و خليفه بعدي (مستعين) ستم بر مردم، خصوصاً بر علويان را از سر گرفت.
در دوران امام هادي (عليه السلام)فشار زيادي بر علويان وارد گرديد همين امر قيام هاي متعددي را عليه خلفاي عباسي برانگيخت؛ امام براي رعايت تقيّه، هيچ يک از آن قيام ها را تأييد نکرد. از ميان خلفاي ششگانه معاصر امام هادي (عليه السلام)، متوکل در دشمني با اهل بيت مشهورتر بود. وي حدود پانزده سال حکومت کرد و بيش از ساير خلفا، معاصر امام دهم بود، در اين مقاله شيوه هاي برخورد امام هادي (عليه السلام)با متوکل آمده است.

شيوه هاي مقابله امام با دشمنان
 

1. بهره گيري از تقيّه
 

مواجهه فکري و عملي امام چهارم تا امام يازدهم، براساس «تقيّه» بوده است و هر چه فشار خلفاي ستمگر بر علويان و شيعيان بيشتر مي شد، تقيّه نيز ضرورت بيشتري پيدا مي کرد. يکي از دوران هاي سخت شيعيان، دوران امام هادي (عليه السلام)بود. خلفاي اين دوره غالباً فرماندار شهرها را از دشمنان علويان بر مي گزيدند و از جمله اين افراد، عمر بن فرج رخجي بود که به فرمانداري مکه و مدينه برگزيده شد. در چنين شرايطي امام، شيعيان را به تقيّه دعوت مي کرد. از امام حسن عسکري (عليه السلام)نقل شده که مي فرمايد:
شخصي نزد امام هادي (عليه السلام)آمد و گفت: اي فرزند رسول خدا ! امروز به عده اي از عوام اين شهر گرفتار شدم، آنان مرا گرفتند و گفتند: آيا به امامت ابوبکر بن ابي قحافه اعتقاد نداري؟ من ترسيدم و خواستم بگويمک نه ، از باب تقيّه گفتم: آري. يکي از آنان دست خود را بر دهانم گذاشت و گفت: تو دروغ مي گويي، به آنچه من مي گويم، پاسخ بده. گفتم: بگو گفت: آيا باور داري که پس از رسول خدا، امام به حق و عادل، ابوبکر بن ابي قحافه است و علي در امامت حقي نداشته است؟ من گفتم: بله، ولي يکي از چهارپايان خود را در نظر گرفتم. گفت: من قانع نمي شوم، مگر آنکه بگويي: سوگند به خدايي که هيچ معبود به حقّي جز او نيست، ابوبکر بن ابي قحانه، امام است. گفتم: سوگند به خدايي که هيچ معبود به حقّي جز او نيست که چنين و چنان صفات دارد، ابوبکر بن ابي قحافه، امام است و از آن سخن، امام پيروانش را که امامت او را باور دارند، در نظر گرفتم. آنان پذيرفتند و پاداش نيک به من دادند و رها شدم، اينک حال من نزد خدا چگونه است؟
امام هادي (عليه السلام)فرمود: فرمود: بهترين حال است. خدا به خاطر رفتار نيک تقيّه، همراهي با ما در «اعلي عليين» را براي تو واجب کرد.(1)
اگر چه امام هادي (عليه السلام)در حال تقيّه بود، ولي مانند ساير امامان با حاکمان جور زمان خود به طور غير مستقيم مبارزه مي کرد، بي آنکه حساسيّت دستگاه عباسي را متوجه خود کند.

2. نهي از ياري حکومت عباسي
 

امام در فرصت هاي مناسب، با نامشروع معرفي کردن حکومت عباسيان، مسلمانان را از هرگونه همکاري با آنان- مگر در موارد ضرورت - برحذر مي داشت و با اين کار چهره اين حاکمان ظالم و فاسد را براي مردم بيشتر آشکار مي کرد. گاهي امامان، خصوصاً از زمان امام هفتم به بعد، به برخي از شيعيان اجازه مي دادند که وارد مناصب حکومتي شوند و اين زماني بو که آنها از کفايت لازم برخوردار بودند و مي توانستند در مناسبت هاي مختلف به شيعيان کمک کنند. در اين زمينه نقل شده است:
محمد بن علي بن عيسي- از کارکنان دولت عباسي- نامه اي به امام هادي (عليه السلام) نوشت و پرسيد: نظر شما درباره کارکردن براي بني عباس و پول گرفتن از آنان در مقابل کار چيست؟ امام در پاسخ فرمود: آن مقدار از همکاري که به جبر و زور صورت گرفته، اشکال ندارد و خداوند عذرپذير است، ولي در غير اين موارد، ناروا و ناپسند است و در شرايط ناگزيري، اندکش بهتر از افزودنش است.
او دوباره براي روشن تر شدن مطلب، به امام مي نويسد که انگيزه اش از همکاري با آنان فقط يافتن راهي براي ضربه زدن به آنها و تشفي خاطر است. امام پاسخ مي دهد: در چنين صورتي همکاري با آنها نه تنها حرام نيست، بلکه پاداش نيز دارد.(2)

3. هدايت شبکه وکالت
 

به دليل شرايط سخت اين دوره، ارتباط مستقيم امام با شيعيان ممکن نبود؛ لذا شبکه «وکالت» مي توانست بهترين راه ارتباطي حضرت با پيروان خويش باشد. يکي از اهداف اين شبکه، آگاه سازي سياسي مردم از سوي وکلاي امام هادي (عليه السلام)بود. وکلاي حضرت به تدريج تجربيات ارزنده اي را در سازماندهي شيعيان در واحدهاي جداگانه به دست آوردند.(3)
گزارش هاي تاريخي متعدد نشان مي دهد که وکلاي شيعيان را بر مبناي نواحي گوناگون به چهار گروه تقسيم کرده بودند: نخستين ناحيه، مدائن و عراق (کوفه) را شامل مي شد. ناحيه دوم، شامل بصره و اهواز بود. ناحيه سوم، قم و همدان بود و ناحيه چهارم، حجاز، يمن و مصر را در بر مي گرفت.(4)

تبعيد امام هادي (عليه السلام)به سامرا
 

پيشتر به سخت گيري هاي متوکل در برابر علويان اشاره شد و در اينجا لازم است ابتدا درباره برخورد وي با امام هادي (عليه السلام)مطالبي ذکر کنيم و سپس به اقدامات امام بپردازيم.
اولين برخورد متوکل با امام هادي (عليه السلام)، خارج کردن حضرت از مدينه و آوردن ايشان به سامرا (محل خلافت متوکل) است. متوکل با تقليد از روش مأمون که امام رضا (عليه السلام)را به محل خلافت خود؛ يعني خراسان کشاند، امام هادي (عليه السلام)را به سامرا آورد تا بدين وسيله رفت و آمدهاي امام را کنترل کند. يحيي بن هرثمه(5) که مأمور انتقال دادن امام به سامرا بود، مي گويد:
مردم با شنيدن اين خبر، ناله زدند و در اين کار چنان زياده روي کردند که تا آن زمان، مدينه چنين وضعي به خود نديده بود.
آنها بر جان امام هادي (عليه السلام)مي ترسيدند. براي آنها قسم خوردم که من هيچ دستوري براي رفتار خشنونت آميز با امام هادي (عليه السلام)را ندارم و هيچ خطري امنيت آن حضرت را تهديد نمي کند.(6)
اين قضيه بيش از هر چيز، اوج محبوبيت امام دهم را نشان مي دهد. متوکل به رغم تمام جسارت هايش به شيعيان، در ظاهر امام هادي (عليه السلام)را محترمانه به سامرا آورد و علت اين امر، محبوبيت زياد امام در ميان مردم و ترس متوکل از تحريک احساسات آنان بود. امام اگر چه به سامرا سفر کرد، اما بعدها فرمود: «مرا با جبر و اکراه به سامرا آوردند».(7)
امام هادي (عليه السلام)پس از سفر اجباري به سامرا تا پايان عمر شريف خود؛ يعني بيست سال در اين شهر به سر برد. شيخ مفيد با اشاره به اقامت اجباري امام هادي (عليه السلام)در سامرا مي نويسد: آن حضرت به ظاهر مورد احترام خليفه بود، ولي در باطن عليه آن حضرت دسيسه کرد که البته هيچ يک از اين نقشه ها در عمل موفق نبود.(8)

نمونه هايي از اقدامات متوکل
 

امام (عليه السلام)دوران اقامت اجباري اش در سامرا را به ظاهر آرام اما تحت نظارت کلي خلفاي عباسي بود و متوکل گاهي بنابر غرض هايي، امام را احضار مي کرد. رفتار امام با شکيبايي همراه بود و آن حضرت مي کوشيد که جان شيعيان و خودش حفظ گردد. نمونه هايي از اقدامات متوکل و رفتارهاي امام (عليه السلام)را ذکر مي کنيم.

1. سؤال از تفسيرآيه
 

متوکل دريافته بود که از نظر امام (عليه السلام)آيه (وَ يَومَ يَعضُّ الظَّالِمُ علي يديهِ يقولُ يا ليتني اتَّخذتُ مع الرَّسُولِ سبيلاً)؛ (9) «و به خاطر بياور روزي را که ظالم دست خويش را از شدت حسرت به دندان مي گزد و مي گويد: اي کاش! با رسول خدا راهي برگزيده بودم». اشاره به برخي از خلفاست از اين رو، به فکر سوء استفاده از اين مسئله افتاد و خواست با مطرح کردن آن، حضرت را در مقابل «اهل حديث» قرار دهد.(10) به همين جهت زماني که افراد زيادي در مجلس بودند، درباره مصاديق اين آيه از امام هادي (عليه السلام)سؤال کرد. امام با هوشياري و رعايت اصل تقيّه فرمود: منظور دو نفر هستند که خداوند از آنها به کنايه سخن گفته و با عدم تصريح به نامشان، برآنان منّت نهاده است. آيا خليفه مي خواهد آنچه را که خدا مخفي نگاه داشته، در اينجا بر ملا کند؟ متوکل گفت: نه. (11) به اين ترتيب امام، متوکل را در رسيدن به هدف، ناکام گذاشت.

2. دعوت به نوشيدن شراب
 

متوکل گاهي دستور مي داد که خانه امام را به دقت بازرسي کنند و مأموران هر بار با دست خالي بر مي گشتند، اما متوکل باز هم نگران بود و احساس خطر مي کرد. براي مثال، يک بار نزد متوکل از امام هادي (عليه السلام)سعايت کردند و به او گفتند که در منزل امام، اسلحه و نوشته و اشياي ديگري است که از شيعيان قم به او رسيده است و او عزم شورش بر ضد حکومت را دارد. متوکل گروهي را به منزل آن حضرت فرستاد و آنان شبانه به خانه او هجوم بردند، ولي چيزي به دست نياورند. امام را در اتاقي تنها ديدند که در به روي خود بسته است و جامه پشمين بر تن دارد و بر زميني مفروش از شن و ماسه نشسته و به عبادت خدا و تلاوت قرآن مشغول است. امام را با همان حال نزد متوکل بردند و به او گفتند: در خانه اش چيزي نيافتيم و او را رو به قبله ديديم که قرآن مي خواند. متوکل با بي شرمي منحصر به فرد خود، جام شرابي را که در دست داشت، به آن حضرت تعارف کرد! امام سوگند ياد کرد و گفت: گوشت و خون ما با چنين چيزي آميخته نشده است، مرا معاف بدار! او دست بر نداشت و گفت: شعري بخوان. امام فرمود: کمتر شعر مي خوانم.
اما متوکل اصرار ورزيد و آن حضرت شعري را براي او خواند که ما ترجمه قسمتي از آن را ذکر مي کنيم:
«بر بلنداي کوه ها، شب را به سحر آورند؛ در حالي که مردان چيره و نيرومندي از آنان پاسداري مي کردند، ولي قله ها نتوانستند آنان را (از خطر مرگ) برهانند.
آنان پس از مدت ها عزتمندي، از جايگاه هاي امن به زير کشيده شدند و در گودال هاي (گورها) جايشان دادند. چه منزل و آرامگاه ناپسندي!...
چه خانه هايي ساختند تا آنان را از گزند روزگار حفظ کند، ولي سرانجام پس از مدتي، اين خانه ها را ترک کردند و به خانه گور شتافتند!
چه اموال و ذخايري انبار کردند، ولي همه آنها را رها ساختند و رفتند و آنها را براي دشمنان خود واگذاشتند!
خانه ها و کاخ هاي آباد، به ويرانه ها تبديل شدند و ساکنان آنها به سوي گروهاي تاريک شتافتند!»
شعر امام چنان تأثيري گذاشت که متوکل به سختي گريه کرد؛ به طوري که ريش او خيس گرديد و ساير حضار نيز گريستند. متوکل دستور داد بساط شراب را جمع کنند و چهار هزار درهم به امام تقديم کرد و آن حضرت را با احترام به منزل باز گرداند! (12)

3. رفتار تحقيرآميز با امام
 

متوکل کينه عجيبي به علويان داشت و جنايات زيادي را بر آنان روا داشت و اگر ترس از شورش مردم نبود، چه بسا امام هادي (عليه السلام)را در ابتداي خلافتش به قتل مي رساند، اما وقتي که به قتل رساندن امام را صلاح نديد، هر از چند گاهي سعي مي کرد امام را تحقير کند و او را بيازارد. او روزي امام را مجبور کرد تا مانند رجال دربارش (وزيران، اميران، نيروهاي نظامي و ديگر اطرافيان) لباس هاي فاخر بپوشد و خود را در بهترين شکل و قيافه بيارايد و مانند ديگران در رکاب متوکل- که سوار اسب حرکت مي کرد- پياده راه برود. تنها کسي که از پياده رفتن در برابر خليفه مستثنا بود، فتح بن خاقان، وزير کينه توز وي، بود که او نيز مانند متوکل سواره مي رفت. امام در اين ماجرا، مظلوم واقع شد و در عين حال توان انتقام از متوکل را نداشت؛ چرا که او خليفه بود و امام در سامرا غريبانه زندگي مي کرد. حضرت در چنين شرايطي بايد چه شيوه اي را در مواجهه با متوکل به کار مي گرفت؟
ايشان رفتار پسنديده و عبرت آموزي را از خود بر جاي گذاشت و وقتي ياوري به جز خدا در مقابل متوکل جبّار نديد، شروع به خواندن «دعاي مظلوم بر ظالم» کرد.(13) امام هادي (عليه السلام)در اين دعا از خدا که فريادرس مظلومان است، مي خواهد که حق او را از سلطان جائر (متوکل) بگيرد و رشته پادشاهي آن متکبر را پاره کند و او را هلاک و رسوا سازد. خداي متعال نيز دعاي امام را اجابت کرد و متوکل در اوج قدرت و غفلت از ياد خدا و طبق گفته امام که دو روز قبل از مرگ وي، کشته شدن متوکل را پيش بيني کرده بود، پس از اينکه متوکل دستور قتل امام را به سعيد بن حاجب داد، مورد حمله شبه ترکان قرار گرفت و در خانه اش به قتل رسيد.(14)
آري، از خداوند قادر که تمام قدرت ها به دست او است، جز اين انتظار نمي رود که دعاي عبد صالحش را به اجابت برساند. امام بدين طريق به مظلوماني که دستشان از تمام اسباب دنيوي کوتاه است، فهماند که به نيروي ماوراي بشري پناهنده شوند و شکوائيه خود را از ظالم به خدا عرضه کنند؛ چرا که فقط او قادر حقيقي است و در يک لحظه مي تواند قدرت هر کس را بگيرد و قوي را ضعيف گرداند.

حساسيت امام به حفظ جان شيعيان
 

متوکل که کينه عجيبي از امام هادي (عليه السلام) و ساير علويان داشت، با اينکه امام را از مدينه به سامرا کشانده بود و ايشان را تحت نظر داشت و شهر سامرا مانند زندان براي امام بود، ولي پاي خود را از اين هم فراتر گذاشت و دستور داد آن حضرت را زنداني کنند. صقر بن ابي دلف مي گويد:
هنگامي که امام هادي (عليه السلام)را به سامرا آوردند، رفتم تا از حال او جويا شوم. چون به خدمت امام رسيدم، حضرت را در حالي ديدم که روي حصير نشسته و در برابرش قبري حفر شده است. سلام کردم. فرمود: بنشين! نشستم. پرسيد: براي چه آمده اي؟ عرض کردم: آمده ام از حال شما خبري بگيرم. در اين هنگام به قبر نظر کردم و گريستم. فرمود: گريان مباش که در اين گرفتاري، آسيبي به من نمي رسد. من خدا را سپاس گفتم، آن گاه از معناي حديثي پرسيدم، امام جواب گفت و سپس فرمود: مرا واگذار و بيرون رو که بر تو ايمن نيستم و بيم آن است که آزاري به تو برسانند.(15)
اين ماجرا، اهميت حضرت به شيعيان را نشان مي دهد و امام در موارد مختلفي به پيروان گوشزد مي کرد که مراجعات فراوان نکنند و ديدار خود را با امام به حداقل برسانند.

اميد بخشي به شيعيان
 

امام در برابر با مشکلات عظيمي که از خلافت سلاطين بر شيعيان وارد مي شد، از آنان پشتيباني مي کرد. آن حضرت با بهره گيري از آگاهي و دانش امامت خويش، شيعيان را با آگاه کردن از آينده، به برچيده شدن بساط ظلم اميدوار مي کرد.(16) در اين زمينه نقل شده است: مردي از اهالي مداين که گويا از ظلم متوکل به تنگ آمده بود، از امام درباره مدت حکومت متوکل پرسيد. حضرت در پاسخ وي اين آيات را نوشت:
«گفت هفت سال با جديت زراعت مي کنيد و آنچه را درو کرديد (جز کمي مي خوريد)، بقيه را در خوشه هاي خود بگذاريد ( و ذخيره کنيد) پس از آن، هفت سال سخت (و خشکي و قحطي) مي آيد که آنچه را ذخيره کرده ايد، مي خوريد، جز کمي که (براي بذر) ذخيره خواهيد کرد. سپس سالي فرا مي رسد که باران فراوان نصيب مردم مي شود و در آن سال مردم عصير (ميوه ها و دانه هاي روغني ) مي گيرند».(17)
همانگونه که امام هادي (عليه السلام) فرموده بود، متوکل در نخستين روزهاي پانزدهمين سال حکومتش به قتل رسيد(18) و شيعيان فرصت اندکي پيدا کردند.

پي نوشت ها :
 

1- بحار الانوار، ج75، ص 405، 406.
2- وسائل الشيعه، ج12، ص 137.
3- سييره پيشوايان، ص 573 و 574.
4- تاريخ سياسي غيبت امام دوازدهم، جاسم حسين، ترجمه: آيه اللهي، ص 137.
5- يحيي بن هرثمه با مشاهده کراماتي از امام هادي (عليه السلام)سرانجام تحت تأثير شخصيت عظيم ايشان، شيعه گرديد. (بحار الانوار، ج50، ص144).
6- تذکره الخواص، سبط بن جوزي، ص 359.
7- بحارالانوار، ج50، ص 129.
8- الارشاد، شيخ مفيد، ج2، ص 311.
9- فرقان/ 27.
10- متوکل برخلاف مأمون، معتزله را سرکوب کرد و اهل حديث را ارج و قرب نهاد.
11- بحارالانوار، ج50، ص 214.
12- مروج الذهب، ج4، ص 11.
13- متن دعاي مظلوم، در کتاب «مهج الدعوات»، سيد بن طاووس، وجود دارد.
14- کشف الغمّه، ج3، ص 184.
15- بحارالانوار، ج50، ص 194و 195.
16- ر. ک: مجله مبلغان، (مراد 1384)، ص 35، مقاله «مبارزات سياسي امام هادي (عليه السلام)». ابوالفضل هادي منش.
17- يوسف/ 49-47.
18- بحارالانوار، ج50، ص 186.
 

منبع: نشريه فرهنگ کوثر، شماره87.